ساندویچ نون و رب

خاطرات دوران کودکی نگارنده به زبان ساده و عامیانه

ساندویچ نون و رب

خاطرات دوران کودکی نگارنده به زبان ساده و عامیانه

مشخصات بلاگ

یکی از بهترین روش ها برای ثبت وقایع و اطلاعات تاریخی نگاشتن خاطرات است . بسیاری از اطلاعاتی که ما از دوران گذشته داریم در اثر همت نویسنده هایی خوش فکر بوده که در زمانه خود چندان نام آشنا نبوده اند.
نگارنده سعی دارد تا جایی که ذهنش یاری کند خاطراتی از دهه 60 را در این وبلاگ به اشتراک گذارد.
ناگفته پیداست این وبلاگ قصد بی احترام به هیچ شخص حقیقی یا حقوقی را ندارد و چنانچه در جایی اشاره ای طنز آمیز به واقعه می شود فقط قصد مرور خاطرات است .

مدرسه قدیمی

چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۹ ب.ظ

این عکس خیلی حرفها برای گفتن دارد ، دنیایی خاطره ، یاد روزهای سرد زمستان ، کودکانی با دست های سرخ شده از سرما ، با کلاه های کشی که فقط دماغشان دیده می شد، پوتین های جیری ، کفش های پاره ، کیف های زوار دررفته ؛ با این وجود خنده ها ، شادی ها ، بازی ها ، شیطنت ها 

ساعت 7 و نیم مینی بوس قرمز که سرویس معلم ها بود جلوی این در پارک می کرد . معلم ها یکی یکی وارد محوطه مدرسه می شدند ، آقای بهادریان با آن هیکل و هیبت با فانسخه ای به کمر و اورکت سبز ، آقای سکاکی با یک کیف مربع سفید چرمی ، آقای سیدآبادی با چهره ای آرام و دوست داشتنی ، آقای عبدالله آبادی ، آقای روانی ، آقای خدابخشی با سیگاری به دست ، .....

گاهی وقت ها آقای بهادریان به محض ورود به محوطه ناگهان فانسخه اش را باز می کرد و به سمت بچه ها حمله ور می شد ، بچه مثل برق و باد پراکنده می شدند ، در دنیای کودکی ام هیچگاه مفهوم این کار ایشان را درک نکردم شاید به نوعی تفریح هم بود برای معلم ها که با روحیه ای باز وارد مدرسه شوند . بیچاره بچه هایی که فانسخه می خورد بهشان ...

مدرسه

  • علی سلیمانی

نظرات  (۱)

از آقای نجفی معلم محبوب دانش آموزان مطلبی بنویسید لطفا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی